دوره گذار (transition) از باروک به کلاسیک 1750-1760
گلوک، پرتره ای از جوزف دوپلسیس، مورخ 1775 (موزه Kunsthistorisches، وین)
چارلز روزن، نویسنده و پیانیست، در کتاب خود به سبک کلاسیک ادعا می کند که از سال 1755 تا 1775 transition period، آهنگسازان به دنبال سبک جدیدی بودند که به طور مؤثرتری دراماتیک بود. در دوره باروک بالا، بیان دراماتیک به بازنمایی عواطف فردی محدود میشد («آموزه عاطفه» یا آنچه روزن «احساس نمایشی» مینامد).
به عنوان مثال، در اوراتوریو هندل جفتا، آهنگساز چهار احساس را به طور جداگانه، یکی برای هر شخصیت، در کوارتت «ای، دخترت را رها کن» ارائه میکند. سرانجام این تصویرسازی از احساسات فردی ساده انگارانه و غیرواقعی تلقی شد.
آهنگسازان به دنبال به تصویر کشیدن احساسات متعدد، به طور همزمان یا تدریجی، در یک شخصیت یا حرکت واحد بودند (به عنوان “کنش دراماتیک” شناخته میشود). بنابراین، در پایان پرده دوم از موتزارت Die Entführung aus dem Serail، عاشقان «از شادی از طریق سوء ظن و خشم به آشتی نهایی میروند» دیده میشود.
از نظر موسیقی، این «اکشن نمایشی» به تنوع موسیقایی بیشتری نیاز داشت. در حالی که موسیقی باروک با جریان یکپارچه در حرکات فردی و بافتهای تا حد زیادی یکنواخت مشخص میشد، آهنگسازان پس از باروک بالا به دنبال این بودند که این جریان را با تغییرات ناگهانی در بافت، پویا، هارمونی یا تمپو تغییر دهند که به دوره انتقال رسیدند(transition period).
در میان تحولات سبکی که پس از باروک بالا انجام شد، دراماتیک ترین آنها Empfindsamkeit (تقریباً «سبک حساس») نام گرفت و شناختهشدهترین آهنگساز آن کارل فیلیپ امانوئل باخ بود. آهنگسازان این سبک از وقفه های ذکر شده در بالا به صورت ناگهانی استفاده کردند و موسیقی گاهی اوقات غیرمنطقی به نظر می رسد.
دومینیکو اسکارلاتی آهنگساز ایتالیایی این تحولات را بیشتر پیش برد. بیش از پانصد سونات صفحه کلید تک حرکتی او نیز حاوی تغییرات ناگهانی بافت است، اما این تغییرات در دورهها، عبارات متعادلی سازماندهی میشوند که مشخصه سبک کلاسیک شدند.
با این حال، تغییرات اسکارلاتی در بافت هنوز ناگهانی و ناآماده به نظر می رسد. دستاورد برجسته آهنگسازان بزرگ کلاسیک (هایدن، موتزارت و بتهوون) توانایی آنها در ایجاد این شگفتی های دراماتیک با انگیزه منطقی بود، به طوری که “ظاهر متغیر و ظرافت می توانند دست به دست هم دهند.”
بین مرگ جی. اس. باخ و بلوغ هایدن و موتزارت (تقریباً 1750-1770)، transition period در ابتدای دوره انتقال آهنگسازان این ایدههای جدید را تجربه کردند که در موسیقی پسران باخ دیده میشود.
یوهان کریستین سبکی را توسعه داد که ما اکنون آن را روکوکو می نامیم، که شامل بافت ها و هارمونی های ساده تر است و “جذاب کننده، غیر نمایشی و کمی خالی” بود. همانطور که قبلا ذکر شد، کارل فیلیپ امانوئل به دنبال افزایش نمایش بود و موسیقی او “خشن، رسا، درخشان، پیوسته غافلگیر کننده و اغلب نامنسجم” بود.
و سرانجام ویلهلم فریدمان، جی.اس. پسر ارشد باخ، سنت های باروک را به شیوه ای اصطلاحی و غیر متعارف گسترش داد.
در ابتدا سبک جدید فرمهای باروک را به خود گرفت – داکاپو آریا سه تایی، سینفونیا و کنسرتو – اما با قطعات سادهتر، تزیینات برجستهتر، به جای زیورآلات بداهه مرسوم در دوران باروک، و تقسیمبندی مؤکدتر از آن ساخته شد.
با گذشت زمان، زیبایی شناسی جدید باعث تغییرات اساسی در نحوه چیدمان قطعات شد و چیدمان های رسمی اصلی تغییر کردند. آهنگسازان این دوره انتقال transition period به دنبال جلوه های دراماتیک، ملودی های چشمگیر و بافت های شفاف تر بودند.
یکی از تغییرات بزرگ در بافت قطعه بود که عبارت بود از دور شدن از سبک پیچیده و متراکم پلیفونیک باروک ، که در آن چندین خط ملودیک در هم تنیده به طور همزمان نواخته میشد و به سمت همفونی می رفت، بافتی سبکتر که از یک خط ملودی شفاف همراه با آکورد استفاده میکرد.
موسیقی باروک به طور کلی از بسیاری از فانتزی های هارمونیک و بخش های پلی فونیک استفاده می کند که کمتر بر ساختار قطعه موسیقی تمرکز می کند و تأکید کمتری بر عبارات موسیقی واضح دارد. در دوره کلاسیک هارمونی ها ساده تر شد. با این حال، ساختار قطعه، عبارات و انگیزه های کوچک ملودیک یا ریتمیک، بسیار مهمتر از دوره باروک شدند.
جنبش adagio
گسست مهم دیگر با گذشته، بازنگری اساسی اپرا توسط کریستوف ویلیبالد گلوک بود که بخش زیادی از زیورآلات لایهبندی و بداههپردازی را حذف کرد و بر نقاط مدولاسیون و انتقال transition تمرکز کرد.
او با تمرکز بیشتر در این لحظات که هارمونی تغییر می کند، تغییرات دراماتیک قدرتمندی در رنگ احساسی موسیقی ایجاد کرد. او برای برجسته کردن این انتقال ها transition از تغییراتی در ساز (ارکستراسیون)، ملودی و حالت استفاده کرد.
گلوک در میان موفق ترین آهنگسازان زمان خود، شبیه سازهای بسیاری از جمله آنتونیو سالیری را تولید کرد. تأکید آنها بر دسترسی، موفقیتهای بزرگی را در اپرا و سایر موسیقیهای آوازی مانند آهنگها، اواتوریوها و گروههای کر به ارمغان آورد. اینها در نظر گرفته شد
مهم ترین انواع موسیقی را برای اجرا اجرا کرد و از این رو از بیشترین موفقیت عمومی برخوردار شد.
مرحله بین باروک و ظهور کلاسیک (حدود سال 1730)، خانه سبک های مختلف موسیقی رقیب بود. تنوع مسیرهای هنری در پسران یوهان سباستین باخ نشان داده شده است: ویلهلم فریدمان باخ، که سنت باروک را به شیوه ای شخصی ادامه داد.
یوهان کریستین باخ، که بافت های باروک را ساده کرد و به وضوح بر موتزارت تأثیر گذاشت. و کارل فیلیپ امانوئل باخ، که موسیقی پرشور و گاهی به شدت عجیب و غریب جنبش Empfindsamkeit را ساخت.
فرهنگ موسیقی در دوراهی گرفتار شده بود: استادان سبک قدیمیتر این تکنیک را داشتند، اما عموم مردم تشنه سبک جدید بودند. این یکی از دلایلی است که C. P. E. Bach مورد توجه قرار می گیرد: او فرم های قدیمی را به خوبی درک می کرد و می دانست که چگونه آنها را در لباس جدید و با تنوع بیشتر شکل ارائه کند.
1750-1775
پرتره هایدن توسط توماس هاردی، 1792
در اواخر دهه 1750 مراکز شکوفایی سبک جدید در ایتالیا، وین، مانهایم و پاریس وجود داشت. دهها سمفونی ساخته شد و گروههایی از نوازندگان مرتبط با تئاترهای موسیقی وجود داشتند.
اپرا یا سایر موسیقیهای آوازی همراه با ارکستر، ویژگی اکثر رویدادهای موسیقی بود، با کنسرتوها و سمفونیها (برخاسته از اورتور) به عنوان میانآهنگ ساز و مقدمهای برای اپرا و خدمات کلیسا. در طول دوره کلاسیک، سمفونی ها و کنسرتوها توسعه یافتند و مستقل از موسیقی آوازی ارائه شدند.
موتزارت تعدادی دیورتیمنتو نوشت، قطعات سبک ساز که برای سرگرمی طراحی شده بودند. گروه ارکستر “عادی” – مجموعه ای از زه ها که توسط بادها تکمیل می شود – و حرکاتی با شخصیت ریتمیک خاص در اواخر دهه 1750 در وین تأسیس شد.
با این حال، طول و وزن قطعات هنوز با برخی ویژگیهای باروک تنظیم میشد: حرکات فردی هنوز بر یک «افکت» (حال و هوای موسیقی) متمرکز بودند یا فقط یک بخش میانی کاملاً متضاد داشتند، و طول آنها بهطور قابلتوجهی بیشتر از حرکات باروک نبود.
هنوز یک نظریه به وضوح در مورد چگونگی آهنگسازی در سبک جدید وجود نداشت. لحظه ای آماده برای پیشرفت بود.
اولین استاد بزرگ این سبک، آهنگساز جوزف هایدن بود. در اواخر دهه 1750 او شروع به ساختن سمفونی کرد و تا سال 1761 سهگانه (صبح، ظهر و عصر) را کاملاً در حالت معاصر ساخت.
به عنوان معاون کاپل مایستر و بعداً کاپل مایستر، تولیدات او گسترش یافت: او تنها در دهه 1760 بیش از چهل سمفونی آهنگسازی کرد. و در حالی که شهرت او افزایش یافت، همانطور که ارکستر او گسترش یافت و ساخته های او کپی و منتشر شد، صدای او تنها یکی از بسیاری بود.
در حالی که برخی از محققان معتقدند که هایدن بعداً تحت الشعاع موتزارت و بتهوون قرار گرفت، دشوار است که محوریت هایدن در سبک جدید و در نتیجه برای آینده موسیقی هنری غربی به طور کلی اغراق شود.
در آن زمان، قبل از برتری موتزارت یا بتهوون، و یوهان سباستین باخ که عمدتاً برای خبرههای موسیقی کیبورد شناخته میشد، هایدن به جایگاهی در موسیقی دست یافت که او را بالاتر از همه آهنگسازان دیگر قرار داد، به جز جورج فریدریک هندل دوره باروک.
هایدن ایدههای موجود را پذیرفت و نحوه عملکرد آنها را بهطور اساسی تغییر داد و القاب «پدر سمفونی» و «پدر کوارتت زهی» را برای او به ارمغان آورد.
یکی از نیروهایی که بهعنوان انگیزهای برای فشار دادن او به جلو کار کرد، اولین حرکت چیزی بود که بعداً رمانتیسم نامیده شد – مرحله Sturm und Drang یا مرحله “طوفان و استرس” در هنر، دوره کوتاهی که در آن احساسگرایی آشکار و دراماتیک بود.
یک ترجیح سبکی بر این اساس، هایدن خواهان کنتراست دراماتیکتر و ملودیهای احساسیتر، با شخصیت و فردیت تیزتر در قطعاتش بود. این دوره در موسیقی و ادبیات محو شد: با این حال، بر آنچه پس از آن اتفاق افتاد تأثیر گذاشت و در نهایت در دهههای بعد جزء ذائقه زیباییشناختی بود.
سمفونی خداحافظی، شماره 45 در F♯ مینور، نمونه ای از ادغام هایدن از خواسته های متفاوت سبک جدید است، با چرخش های تیز شگفت انگیز و آداجیو طولانی آهسته برای پایان دادن به کار.
در سال 1772، هایدن مجموعه 6 کوارتت زهی Opus 20 خود را تکمیل کرد، که در آن تکنیک های پلی فونیک را که از دوره قبلی باروک گردآوری کرده بود به کار برد تا انسجام ساختاری را ارائه دهد که بتواند ایده های ملودیک خود را در کنار هم نگه دارد. برای برخی، این نشاندهنده آغاز سبک کلاسیک «بالغ» است، دورهای انتقالی transition که در آن واکنش در برابر پیچیدگی اواخر باروک به ادغام عناصر باروک و کلاسیک تسلیم شد.
1775-1790
یون ها به منابع قابل اعتماد مطالب بدون منبع ممکن است به چالش کشیده و حذف شوند. (فوریه 2021) (با نحوه و زمان حذف این پیام آشنا شوید)
همچنین نگاه کنید به: توسعه موسیقی
ولفگانگ آمادئوس موتزارت، نقاشی پس از مرگ باربارا کرافت در سال 1819
هایدن، که بیش از یک دهه به عنوان مدیر موسیقی برای یک شاهزاده کار کرده بود، نسبت به سایر آهنگسازان منابع و فضای بیشتری برای آهنگسازی داشت.
موقعیت او همچنین به او توانایی شکل دادن به نیروهایی را داد که موسیقی او را می نوازند، زیرا او می توانست موسیقیدانان ماهری را انتخاب کند. این فرصت از بین نرفته بود، زیرا هایدن، در ابتدای کار خود، به دنبال پیشبرد تکنیک ساخت و توسعه ایده در موسیقی خود بود.
پیشرفت مهم بعدی او در کوارتت زهی Opus 33 (1781) بود که در آن نقش ملودیک و هارمونیک در میان سازها جای می گیرد: اغلب برای لحظه ای مشخص نیست که ملودی چیست و هارمونی چیست.
این روش کار گروه را بین لحظات دراماتیک انتقال transition و بخش های اوج تغییر می دهد: موسیقی به آرامی و بدون وقفه آشکار جریان دارد. او سپس از این سبک یکپارچه استفاده کرد و شروع به استفاده از آن در موسیقی ارکسترال و آواز کرد.
میزان های آغازین آریا کمانداتوره در اپرای موتزارت دون جیووانی. ارکستر با آکورد هفتم کمرنگ ناسونانس (G# dim7 با B در باس) شروع به حرکت به آکورد هفتم غالب (A7 با C# در باس) میکند قبل از اینکه به آکورد تونیک (D minor) در ورودی خواننده حل شود.
ارمغان هایدن به موسیقی، شیوه ای از آهنگسازی بود، شیوه ای برای ساختاربندی آثار، که در عین حال با زیبایی شناسی حاکم بر سبک جدید همخوانی داشت. با این حال، ولفگانگ آمادئوس موتزارت، یکی از معاصران جوانتر، نبوغ خود را به ایدههای هایدن آورد و آنها را در دو ژانر اصلی روز به کار برد: اپرا و کنسرتو ویرتووز.
در حالی که هایدن بیشتر عمر کاری خود را به عنوان آهنگساز دربار گذراند، موتزارت خواهان موفقیت عمومی در زندگی کنسرتهای شهرها بود و برای عموم مردم نوازندگی میکرد. این بدان معنی بود که او نیاز به نوشتن اپرا و نوشتن و اجرای قطعات فاخر داشت.
هایدن در سطح تورهای بینالمللی یک هنرپیشه نبود. او به دنبال خلق آثار اپرایی هم نبود که بتواند شبهای زیادی در مقابل تماشاگران زیادی اجرا کند. موتزارت می خواست به هر دو دست یابد.
علاوه بر این، موتزارت علاقه بیشتری به آکوردهای کروماتیک (و تضادهای بیشتر در زبان هارمونیک به طور کلی) داشت، علاقه بیشتری به خلق ملودی های غوغایی در یک اثر واحد، و حساسیت ایتالیایی بیشتر در موسیقی به عنوان یک کل داشت.
او در موسیقی هایدن و بعدها در مطالعه چند صدایی جی. باخ وسیله ای برای انضباط و غنی سازی ساخت که از مواهب هنری اوست.
خانواده موتزارت ج. 1780. پرتره روی دیوار مربوط به مادر موتزارت است.
موتزارت به سرعت مورد توجه هایدن قرار گرفت که از آهنگساز جدید استقبال کرد، آثار او را مطالعه کرد و مرد جوان را تنها همتای واقعی خود در موسیقی دانست. هایدن در موتزارت طیف وسیع تری از سازها، جلوه های دراماتیک و منابع ملودیک پیدا کرد.
رابطه یادگیری در هر دو جهت حرکت کرد. موتزارت همچنین برای آهنگساز مسن تر و با تجربه تر احترام زیادی قائل بود و به دنبال آموختن از او بود.
ورود موتزارت به وین در سال 1780 شتابی را در توسعه سبک کلاسیک به همراه داشت. در آنجا، موتزارت آمیختگی درخشش ایتالیایی و انسجام ژرمنی را که در 20 سال گذشته شکل گرفته بود، جذب کرد.
ذائقه خود او برای درخشش های پر زرق و برق، ملودی ها و فیگورهای پیچیده ریتمیک، ملودی های طولانی کنتیلنا، و شکوفایی جذاب با قدردانی از انسجام رسمی و ارتباط درونی ادغام شد. در این مرحله بود که جنگ و تورم اقتصادی روند ارکسترهای بزرگتر را متوقف کرد و باعث انحلال یا کاهش بسیاری از ارکسترهای تئاتر شد.
این امر سبک کلاسیک را به سمت درون فشار میدهد: به دنبال چالشهای بیشتر گروهی و فنی – برای مثال، پخش ملودی در بادهای چوبی، یا استفاده از ملودی هماهنگ در یک سوم. این فرآیند بر موسیقی گروه کوچکی که موسیقی مجلسی نامیده می شود، برتری می بخشد. همچنین منجر به گرایشی برای اجرای عمومی بیشتر شد و به کوارتت زهی و سایر گروههای کوچک گروههای کوچک رونق بیشتری داد.
در طول این دهه transition period بود که ذائقه عمومی به طور فزاینده ای متوجه شد که هایدن و موتزارت به استانداردهای بالای آهنگسازی رسیده اند. در سال 1781، زمانی که موتزارت به سن 25 سالگی رسید، سبک های غالب وین به طور قابل تشخیصی با ظهور سبک کلاسیک اولیه در دهه 1750 مرتبط بودند.
در پایان دهه 1780، تغییراتی در عملکرد اجرا، جایگاه نسبی موسیقی دستگاهی و آوازی، خواستههای فنی از نوازندگان، و وحدت سبکی در آهنگسازانی که از موتزارت و هایدن تقلید میکردند، ایجاد شد. در طول این دهه transition period موتزارت مشهورترین اپرای خود، شش سمفونی متاخر خود را که به تعریف مجدد این ژانر کمک کردند، و یک رشته کنسرتی پیانو که هنوز در اوج این فرم ها ایستاده اند، ساخت.
یکی از آهنگسازانی که در گسترش سبک جدیتری که موتزارت و هایدن شکل داده بودند تأثیرگذار بود، موزیو کلمنتی، پیانیست با استعدادی است که با موتزارت در یک “دوئل” موزیکال در برابر امپراطور که در آن هر یک به بداهه نوازی روی پیانو پرداختند و ساخته های خود را اجرا کردند.
سونات های کلمنتی برای پیانو به طور گسترده پخش شد و او در طول دهه 1780 به موفق ترین آهنگساز لندن تبدیل شد. همچنین در آن زمان یان لادیسلاو دوسک در لندن بود که مانند کلمنتی، سازندگان پیانو را تشویق کرد تا دامنه و سایر ویژگیهای سازهای خود را گسترش دهند و سپس از امکانات تازهای که به تازگی باز شده بود، بهطور کامل بهرهبرداری کرد.
اهمیت لندن در دوره کلاسیک اغلب نادیده گرفته می شود، اما به عنوان خانه کارخانه برادوود برای تولید پیانو و به عنوان پایگاهی برای آهنگسازانی بود که اگرچه کمتر از “مکتب وین” قابل توجه بودند، اما تأثیر تعیین کننده ای بر آنچه که آمد.
بعدا آنها آهنگساز بسیاری از آثار خوب بودند که در نوع خود قابل توجه بودند. ذوق و سلیقه لندن برای فضیلت ممکن است به خوبی باعث تشویق کار عبور پیچیده و اظهارات گسترده در مورد تونیک و غالب شده باشد.
بهترین آموزشگاه موسیقی ( Music Institute ) در غرب تهران 1403 (West Tehran )